شهدای شاخص رمضان،۳ (آیت الله شیخ محمد صدوقی)

۲۲ فروردین ۱۴۰۲ | ۱۳:۵۷ کد : ۱۵۷۲ اخبار
تعداد بازدید:۵۸
شهدای شاخص رمضان،۳ (آیت الله شیخ محمد صدوقی)

شهید محراب آیت الله «محمد صدوقی»

تولد: سال ۱۲۸۸/ شهادت: ۱۰ رمضان مصادف با ۱۱ تیر سال ۱۳۶۱ - بعد از اقامه نماز جمعه

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

جدش، آخوند «محمدمهدی کرمانشاهی»، از چهره‌های درخشان روحانیت در زمان قاجار بود که افشاگری و ظلم ستیزی‌اش عاقبت باعث شد فتحعلی شاه او را از کرمانشاه به یزد تبعید کند. شاه خوش‌خیال قاجار اما نمی‌دانست با این کار، نهالی را در شهر مومنان می‌کارد که در طول زمان، درخت تناوری می‌شود و مخالفان حکومت‌های ستمگر زیر سایه‌اش پناه می‌گیرند. به‌این‌ترتیب، پرچم رهبری دینی مردم یزد، در خانواده صدوقی از پدر به پسر می‌رسید تا اینکه نوبت به محمد رسید.

محمد هم پا جای پای پدران خود گذاشت و مدرسه علمیه را برای تحصیل انتخاب کرد و توفیق حضور در محضر اساتید بزرگی مانند شیخ عبدالکریم حائری یزدی، امام خمینی (ره) و… در حوزه علمیه قم نصیبش شد. خیلی طول نکشید که خودش هم لباس استادی به تن کرد و شاگردان برجسته‌ای مانند شهید مرتضی مطهری، علامه محمدتقی جعفری، شهید قدوسی و... را تربیت کرد.

فتحعلی شاه و رضاخان فرقی نمی‌کند

خشم و غیرت مسلمانی آیت‌الله محمد صدوقی در زمان پهلوی اول فوران کرد. بعد از ماجرای شهریور ۱۳۲۰ که رضاخان مجبور به استعفا شد، به حکم متفقین باید از ایران خارج می‌شد. نقل است هنگام خروج رضاخان از ایران، خودروی حامل او در اطراف اصفهان، در عباس آباد دلیجان خراب شد. رضاخان تصمیم گرفت تا تعمیر شدن ماشینش گشت‌وگذاری در باغ‌های اطراف کند. او قدم‌زنان وارد باغی شد که از بخت بدش توسط آیت الله صدوقی اجاره شده‌بود. از قضا آیت‌الله هم آن روز در باغ بودو و وقتی خبردار شد رضاخان می‌خواهد وارد باغش شود، آنقدر به‌دلیل کارهایی که شاه مخلوع در دوران حکومتش برای ضربه‌زدن به حوزه‌های علمیه انجام داده‌بود، از او متنفر بود که گفت: «به او بگویید باغ خانوادگی است و نمی‌تواند وارد شود.» وقتی رضاخان با بی‌اعتنایی وارد باغ شد، آیت‌الله صدوقی هم با لباس روحانیت شروع به قدم‌زدن در باغ کرد و شجاعانه با اخم و ترشرویی، نارضایتی خود را نشان داد و ذره‌ذره شاه سابق را به خشم آورد. اینطور بود که رضا خان مجبور شد از راهی که آمده‌بود، برگردد.
گذشت تا اینکه در سال ۱۳۳۰ و پس از وفات آقا شیخ «غلامرضا فقیه خراسانی»، رهبر مذهبی یزد، با درخواست مردم این شهر و توصیه امام خمینی (ره)، آیت‌الله صدوقی به یزد مهاجرت کرد و پرچم مبارزات مردم دارالمؤمنین را به دست گرفت.
در همان سال‌ها گذر محمدرضا پهلوی به یزد افتاد. شاه جوان وقتی نام آیت‌الله صدوقی را شنید، ماجرای چند سال قبل در ذهنش زنده شد. محمدرضا عزمش را برای انتقام گرفتن از این روحانی جسور جزم کرده‌بود اما خواست خدا بود که جایگاه آن مرد بزرگ در میان مردم یزد در دلش وحشت ایجاد کرد و از این کار منصرف شد.

دشمن پهلوی، در حمایت ماست
آیت‌الله صدوقی اما در مبارزه علیه حکومت پهلوی از هیچ کاری فروگذار نکرد. در این میان، حمایت‌های ایشان از گروه فداییان اسلام، آشکار بود و یک‌بار هم «سید عبدالحسین واحدی»، نفر دوم این تشکل پس از نواب صفوی را که در فرار از دست ماموران، به خانه ایشان پناه آورده‌بود، ۲ روز پنهان کرد و اجازه نداد دست ماموران به او برسد.
مبارزات انقلاب که در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به اوج رسید، آیت‌الله با اینکه در آستانه ۷۰ سالگی بود، برای دلجویی و حمایت از تبعیدی‌ها به دیدار آن‌ها می‌رفت یا فرزندش را به عنوان نماینده خود به دیدار آن‌ها می‌فرستاد.
مقام معظم رهبری که در آن ایام در ایرانشهر تبعید بودند، از این روحیه آیت‌الله صدوقی اینطور یاد کرده‌اند: «این کار - سرزدن به تبعیدی‌ها – توسط روحانی ارزشمند، محترم و معمری مثل ایشان، خیلی نادر و کم‌نظیر بود. علمای شهرستان‌ها خیلی به این کار نمی‌پرداختند که راه بیفتند و به دید و بازدید تبعیدی‌ها بروند. اما ایشان این کار را کردند و از تعقیباتی که ممکن است داشته‌باشد، هرگز هراسی نکردند.»

وقتی منافقان، پیک شهادتت می‌شوند
ترورهای کور گروهک منافقین در سال ۱۳۶۰ که شروع شد، روحانیون مبارز و فعال، به‌عنوان یکی از اهداف این حرکت غیر انسانی تعیین شدند. اینطور بود که ایت‌الله صدوقی هم که با پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی امام خمینی (ره) به امامت جمعه این شهر منصوب شده‌بود، چند بار از سوی عوامل این گروهک مورد سوءقصد قرار گرفت که هر بار با ورود به موقع ماموران و محافظان، این ترورها ناکام ماند.
برای شیخ مبارز قصه ما اما ناموفق بودن هر کدام از این سوءقصدها، با غم و اندوه همراه بود! می‌گفت: «آیت‌الله مدنی را شهید کردند. آیت‌الله دستغیب را شهید کردند. ولی می‌ترسم من در بستر بمیرم و توفیق شهادت پیدا نکنم.»
می‌گفتند از چند هفته قبل، یک جوان ناشناس که شبیه بسیجی‌ها بود، در مسجد «ملااسماعیل» رفت‌وآمد می‌کرد و اعتماد همه را جلب کرده‌بود. دومین جمعه ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۰ که از راه رسید، آیت‌الله به‌روال همیشه بعد از غسل جمعه به طرف مسجد حرکت کرد. بعد از خطبه‌های نماز جمعه و اقامه نماز، آقا قصد ترک مسجد را داشت که یک‌دفعه اوضاع زیر و رو شد. همان جوان که حالا چهره منافقانه‌اش رو شده‌بود، از پشت‌سر به طرف آیت‌الله هجوم آورد، گردن ایشان را گرفت و باشدت به عقب کشید و یک‌دفعه صدای انفجار مهیبی مسجد را لرزاند. دعاهای آیت‌الله صدوقی اجابت شده‌بود که توفیق شهادت در ۷۵ سالگی در محراب نماز و با زبان روزه نصیبش شد.

آخرین دیدار آیت الله صدوقی با امام (ره) در جماران
پس از شهادت آیت‌الله صدوقی، امام خمینی (ره) در پیامی، با این عبارات از فقدان ایشان ابراز تأسف کردند: «اینجانب دوستی عزیز که بیش از سی سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم، از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد را و ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد.»